پاسخ : من فقط عاشق راجر ام
نمیدونم شاید این اولین و آخرین باری باشه که دوست دارم از احساسم حرف بزنم...دوست دارم دردی که دارم رو فریاد بزنم...
وقتی بازی تموم شد مدام حی فکر میکردم که چرا خداحافظی نمیکنه...چرا همین امشب خداحافظی نکرد...........بعد گفتم: آهان...میخواد davis cup رو بگیره و بعد....بعد یادم اومد به جمله آخرش ، که به تماشاچیا گفت : سال دیگه میبینمتون و گفتم پس به خاطر اونم نبوده و میخواد بمونه....................
آخر یه روز باید این اتفاق بیفته....حی میگم خدا چرا نمیفهمه امثال من نمیتونیم این روزا رو ببینیم...خیلی سخته وقتی میبینی این بچه تو این سن هنوز کیفیت بازیش همونه ولی از لحاظ بدنی زورش نمیرسه....4-5 گیم آخر بازی رو همینجور با حسرت بهش نگاه میکردم وقتی دیدم نای بازی کردن و جنگیدن رو دیگه نداره...........آتیشم زد وقتی با لبخند به دختراش نگاه کرد و بغض کرد...دیگه لبخندت آتیشم میزنه وقتی فکر میکنم آخرش...دیگه دیدن متانت و شخصیتت آتیشم میزنه..................................................
آره دیوونتم..................ولی برو....نمیتونم اینجوری تو زمین ببینمت
بالاخره یه روز باید بری
نمیدونم...............تا امروز فکر میکردم عاشق تنیسم....ولی وقتی امشب اینقدر این خداحفظی رو نزدیک دیدم میبینم هیچ میلی به دیدن تنیس ندارم.....
|