[milad28235]

نوشته اصلی توسط Saeedzr

1-


در مورد تهران اومدن من:
میلاد گفت حال ندارم،منم ازش دلگیر شدم
یادم نیست اون لحظه بهش چی گفتم،ولی اینطور نبود که گفته باشم مرسی که حال نداری!
اتفاقا خودت گفتی خوشم اومد که حرفش رو صادقانه زد

ناراحتی نداره که
من بعضی وقتا حوصله ی مامانم رو هم ندارم


حالا که بحثش شد، عید پا می شی میای تهران
با هم می ریم تنیس، ببینم بازیت چطوره
من که راکت ندارم، می ریم راکت کوروش رو می گیریم
همین دیشب باهاش حرف زدم، گفت می ده
کوروش هم اگه تهران بود، می بریم با خودمون
یه عکس سه نفره هم می ندازیم
تا چشای بعضی از بخیلان در بیاد